ناراحتی پدر و مادر براد پیت از انتشار عکس های شیر دادن آنجلینا ج

براد پیت و آنجلینا جولی از سال 2005 با مجله W magazine قرار همکاری امضاء کرده اند و عکس های زندگی شخصیشان را در این مجله چاپ می کنند و چاپ عکس های شیر دادن آنجلینا جولی به فرزندانش باعث ناراحتی پدر و مادر براد پیت شده است .

ناراحتی پدر و مادر براد پیت از انتشار عکس های شیر دادن آنجلینا جولی به فرزندانش


جین پیت مادر براد پیت با اعتراض به کار فرزند و عروسش از اینکه آنها از فرزندانشان به عنوان وسیله ای تبلیغاتی و راهی برای درآمد استفاده می کنند احساس پشیمانی کرد و کار آن دو را غیر قابل قبول توصیف کرد.

همچنین خبرگزاری Fox News با چاپ مطلبی مبنی بر اینکه پدر براد پیت ( بیل پیت ) بخاطر چاپ عکس های آنجلینا جولی در حال شیر دادن به فرزندانش بر روی مجله W magazine به خبر نگارانی که از او سوال میکردند عکس العملش در مورد این عکس ها چیست ، هیج جوابی به نداد و نشانه ناراحتی در ظاهرش کاملاً مشخص بود.

آنجلینا جولی میخواهد فرزندانش زودتر داستان عشق او و برد پیت را ب

showimage.aspx?id=14961&t=y&w=300&h=200&type=1


آنجلینا جولی می‌گوید: دیگر طاقت ندارم تا بزرگ شدن بچه‌هایمان صبر کنم. دوست دارم آنها زودتر بزرگ شوند تا بتوانند فیلم " آقا و خانم اسمیت " را ببینند. او می‌گوید: هرفرزندی این شانس را ندارد تا از چگونگی ماجرایی آشنایی و عاشق شدن پدر و مادرش مطلع شود، اما فرزندان ما خیلی خوش شانس هستند چون با دیدن فیلم " آقا و خانم اسمیت "  جزئیات آشنایی من با براد را خواهند فهمید.
آنجلینا و براد اعلام کرده‌اند که می‌خواهند کودک دیگری را به فرزندخواندگی قبول کنند. او می‌گوید شاید خانواده ما به نظر بعضی مردم یا خبرنگاران خیلی مضحک به نظر برسد، ‌ولی خانواده ما بهترین چیزی است که ما در این دنیا داریم. بعضی وقت‌ها وقتی سر میز غذا نشسته‌ایم، یکی یکی اسم بچه‌ها را صدا می‌کنم تا مطمئن شوم همه‌شان سر میز حاضر هستند.
خیلی‌ها ما را به خاطر خانواده بزرگمان مسخره می‌کنند، مخصوصا اینکه فهمیده‌اند قصد داریم کودک دیگری را هم به فرزندخواندگی بپذیریم. ولی همه چیز کاملا تحت کنترل ماست. تا مطمئن نشویم همه چیز رو به راه است، کودک جدیدی به خانواده اضافه نخواهیم کرد

ریپکس آلت تناسلی مردان متجاوز را تکه تکه می کند!

oaapgi.jpg

zum7hc.jpg


مردانی که در سوئد به زنان تجاوز می کنند به زودی یا از این عمل دست خواهند کشید و یا با آلت تناسلی تکه تکه شده مجبور به مراجعه به مراکز پزشکی خواهند شد. این سلاح جدید که در سوئد جلب توجه بسیاری کرده است توسط " سونت اهلرز " بانوی 57 ساله , پزشک و تبعه آفریقای جنوبی طراحی و به جامعه زنان هدیه شده است. سالانه حدود 50 هزار تجاوز به زنان در آفریقای جنوبی صورت می گیرد. دکتر " اهلرز " در یک کنفرانس مطبوعاتی در مورد اختراع خود و تلاش در جلوگیری از تجاوز به زنان و نیز مجازات مردان تجاوزگر به توضیحات پرداخت.او در پاسخ به سوال خبرنگاران که چگونه به فکر طراحی این اختراع افتاده است گفت:

بیست سال قبل با زنی ملاقات کردم که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته بود. او به من گفت: ای کاش انجایی که لازم بود دارای دندان بود.

 

دکتر اهلرز از آن پس در فکر اختراع و تکامل آنچه که امروز " ریپکس " نام گرفته و به مرحله بهره برداری رسیده افتاده است. ریپکس نه تنها جلوی تجاوز به زنان را می گیرد و مردان تجاوزگر را مورد مجازاتی دردناک قرار می دهند , بلکه همچنین از ابتلای احتمالی زنان به ویروس " اچ آی وی " و دیگر بیماریهای مقاربتی در صورت وقوع یک تجاوز نیز محافظت می کند.

بانوانی که مایل به استفاده از ریپکس هستند دستگاهی لوله شکل را در مهبل خود نصب می کنند.این دستگاه لوله ای شکل , در بیرون از ماده ای لاستیکی و انعطاف پذیر ساخته شده است که صدمه ای به بدن زن وارد نکرده و استفاده از آن نیز برای زنان ناخوشایند نخواهد بود.به گفته دکتر اهلرز زنان زیادی به صورت آزمایشی از ریپکس استفاده نموده و راحتی و آسان بودن استفاده از آن را تایید کرده اند. همچنین اثر منهدم کننده ریپکس بر روی ماکتهای به شکل آلت تناسلی مردان نیز آزمایش شده و نتایج آن نیز بسیار رضایت بخش اعلام شده است.

 

قسمت داخلی ریپکس از جمله با ماده ای طراحی شده است که اولا بمانند یک " کاندوم " عمل کرده و زنان را از ابتلای احتمالی به ویروس ایدز و دیگر امراض جنسی که مرد متجاوز ممکن است به آن مبتلا باشد محافظت می کند و همچنین در صورتی که مردی تلاش کند تا عمل تجاوز را به صورت کامل به انجام برساند , ریپکس به آلت تناسلی مرد تجاوزگر چسبیده و قلابهای میکروسکوپی چسبنده آن وارد عمل می شود. دکتر اهلرز درد وحشتناک این تله را گارانتی کرده و همچنین اضافه می کند که تجاوزگر با آلتی تکه تکه و پوست کنده شده مجبور به مراجعه به مراکز درمانی خواهد شد که آنان نیز به نوبه خود پلیس را در جریان خواهند گذاشت و اگر مردی سعی کند خود ریپکس را از آلتش جدا کند قلابهای آن به صورت باز هم عمیق تری در آلت وی فرو رفته و تنها با یک جراحی قابل جدا شدن خواهد بود.اعلام شده که ریپکس از سال آینده در سوئد به معرض فروش گذاشته خواهد شد

تا حالا گدا به این حرفه ای دیده بودی

ین عکس را روزنامه ملیت ترکیه منتشر کرده. در توضیح عکس آمده: (روزجمعه و در شهر «شانلی اورفا» قبل از نماز جمعه شهرداری اقدام به جمع کردن متکدیان می‌کند و این مرد که در مقابل مسجد به تکدی‌گری می‌پرداخت با مشاهده ماموران از زمین بلند شده و اقدام به فرار می‌کند.) نحوه قرار گرفتن پاهای این مرد برای من اعجاب انگیز بود. او بعد از فرار توسط ماموران دستگیر می‌شود که در گوشه سمت راست تصویر قابل مشاهده است. 

42j24.jpg

زنی برای تامین رضایت جنسی همسرش، هشت دختر را قربانی کرد

showimage.aspx?id=7120&t=y&w=300&h=200&type=1


دادگاهی در فرانسه، روز چهارشنبه درباره پرونده «مایکل فورنی‌رت» ـ قاتل قتل‌های زنجیره‌ای ـ و «مونیکا اولیور» ـ همسر وی ـ که متهم به فریب‌ دوشیزگان برای برقراری رابطه جنسی با همسرش است، حکم صادر کرد.

به گزارش ایسنا به نقل از خبرگزاری فرانسه، دادستان‌ها خواستار صدور حکم حبس ابد برای عامل قتل‌های زنجیره‌ای و همسر وی شده‌اند. این قتل‌ها وحشیانه و غیرانسانی بوده و یکی از وحشتناک‌ترین موارد در سال‌های اخیر به شمار می‌رود. 

فورنی‌رت، مکانیک 66 ساله‌ایی است که بین سال‌های 2001 ـ 1987 اتهامات گوناگونی از جمله آدم‌ربایی، تجاوز و قتل هفت زن و دختر را در پرونده خود دارد. 

همسر این قاتل متهم است با فریب قربانیان که 12 تا 22 ساله بودند، به همسرش در ارتکاب جرم کمک کرده و ضمن ارتکاب یک قتل، در سه قتل دیگر نیز مشارکت داشته.
 
قربانیان این سری قتل‌ها به ضرب گلوله و بر اثر ضربات چاقو کشته‌ و برخی دیگر نیز خفه شده‌اند. یک هیات منصفه متشکل از 9 نفر برای صدور حکم به ایستگاه پلیس محلی آورده شده‌اند تا تصمیم نهایی خود را دراین خصوص اتخاذ کنند.

مصاحبه با 2زن مرده شور ((عکس+مصاحبه))

گفت وگو: مریم سامانى
عکسها: امیر رجبى
از میان کاج هاى بلند و سر به فلک کشیده که رد مى شوى، جاى پاى هیچ موجودى را نمى شود پیدا کرد. اینجا محبت ها مى آیند و با رفتن آن عزیز در بستر تنهایى، تنها به خاطره اى کوتاه و بلند زنده مى شوند.
غصه ها اما اینجا ماندگارترند. غصه هاى زنانى که براى آخرین بار روى به کسانى مى کنند که دیگران از آنان وحشت دارند.
... وحشت در نگاه این زنان درد کشیده شاید از ما است. خاطراتشان تلخ و عشق هایشان واقعى...
دلم چه زود براى آن زن تنگ مى شود. همان زنى که دست هایش را از من پنهان کرده است، دستانى که به گمان او ۱۴ سال به جرم شستن اجساد باید پنهان شود. انگشتان باریکى که هزاران چین و چروک را از خط هاى ننوشته زندگى بر خود ثبت کرده اند...
خیلى با هم حرف مى زنیم، آنقدر که بالاخره دستانش را از زیر چادر سیاه بیرون مى آورد. به انگشتان لاغر و تکیده اش نگاه مى کنم، اشک هایى که در چشمانش حلقه زده و جمله اى که مى گوید و مى رود، اما مرا تا روزها، ماه ها و شاید تا وقتى که بار دیگر دستان او به من برسد و براى رفتن آماده ام کند، به خود مشغول مى کند.
- اینجا هیچ خاطره شیرینى نیست، بهترین خاطره شیرین من صحبت با شماست!
***
از بهشت زهرا بیرون مى زنم و به درختان کاج و زنان مرده شور فکر مى کنم. آنهایى که در انتهاى جاده زندگى ایستاده اند، جایى که درختان گنجشک ندارند، تنها آنها هستند و دستانى خسته و نگاهى به غم نشسته و بغضى که گاه مى ترکد و ما را تا انتهاى آن مسیر؛ «مرگ» مى برد. واژه اى که از شنیدنش هم مى ترسیم، هر روز توسط آنان لمس مى شود و پناه بى پناهى شان مى شود.
خودش را طورى در چادر سیاه رنگى که به سر دارد پیچیده که احساس مى کنم از من فرار مى کند. زنى است چاق و هیکلى، کنارم مى نشیند با چند صندلى فاصله. نگاهش مى کنم. لبخندى مى زنم و صندلى کنارى ام را نشانش مى دهم.

چند سال دارى؟
۴۸ سال.
چند سال است اینجا کار مى کنى؟
۱۴ - ۱۳ سال.
چى شد آمدى اینجا کار کنى؟
نیاز مالى. چهار تا بچه دارم.
شوهر ندارى؟
چرا، بیکار است.
چطورى با کار در اینجا آشنا شدى؟
شنیده بودم اینجا «مرده شور» مى خواهند. چند بارى آمدم و از پشت شیشه به کار زنان مرده شور نگاه کردم و بعد هم وارد این کار شدم.
نمى ترسیدى؟
من کلاً آدم خیلى ترسویى بودم، وقتى وارد این کار شدم سى و دو، سه سال بیشتر نداشتم. من حتى از تاریکى و سایه هم مى ترسیدم. روزهاى اول حال خاصى به من دست مى داد.
چطور مى شدى؟
فکر مى کردم که الان مرده زنده مى شود.
بعد چکار مى کردى؟
هیچى. اصلاً مرده نمى شستم. خلعت مى بریدم. سعى مى کردم که اصلاً به جنازه ها نگاه نکنم.
چقدر طول کشید تا بتوانى جنازه بشویى؟
۷ - ۸ ماهى طول کشید.
مجبور شدى؟
نه! اینجا هر کس که جدید مى آید تا خودش نگوید که مى تواند مرده بشوید، کسى اجبارش نمى کند. من هم بعد از آن چند ماه خودم گفتم مى توانم مرده بشویم.
اولین کسى که شستى را یادت مى آید، چند ساله بود؟
نه! یادم نیست. آن موقع سعى مى کردم نگاهش نکنم.
شوهرت با این کار تو مخالفت نمى کند؟
نه، مى گوید برو سر کار.
چند ساعت در روز باید کار کنى؟
۸ ساعت.
در این مدت چند مرده مى شویى؟
تقریباً روزى ۷۰ - ۶۰ مرده داریم. من روزى ۱۶ - ۱۵ مرده مى شویم.
چند نفرید؟
۴ سنگ و روى هر سنگ ۴ نفر کار مى کنند. یکى مرده را مى شوید، یکى آب مى ریزد، یکى خلعت مى اندازد و یکى آنجا را تمیز مى کند.
تو چه کار مى کنى؟
من خلعت مى اندازم.
کدام مرگ به نظر تو تلخ تر است؟
مرگ جوان ها و تصادفى ها. مرگ بچه ها هم خیلى تلخ است. دلم خیلى براى آنها مى سوزد.
تا حالا شده خواب مرده هایى را که شستى، ببینى؟
نه، ولى خواب زیاد مى بینم که دارم مرده مى شویم.
تا حالا در خواب با مرده اى که شسته اى، حرف زده اى؟
نه! اصلاً به خوابم نمى آیند.
اوایل کارت چه خواب هایى مى دیدى؟
کابوس مى دیدم.
نمى ترسیدى؟
حالا دیگر نمى ترسم. وقتى بیدار مى شوم انگار یک خواب معمولى دیده ام. آن اوایل از خواب، سایه و تاریکى مى ترسیدم، ولى حالا دیگر از هیچ چیز نمى ترسم.
تا حالا شده یکى از عزیزانت را که مرده، خودت بشویى؟
من در این مدت شاهد مرگ عزیزانم نبوده ام، ولى اگر روزى اتفاق بیفتد، نمى توانم عزیزانم را بشویم.
چرا؟
برایم ناراحت کننده است، اعصابم به هم مى ریزد.
بچه هایت مى دانند که اینجا چه کار مى کنى؟
بله مى دانند.
فامیل و همسایه ها چه؟
مى دانند.
چه واکنشى دارند؟
واکنش خوبى ندارند.
چطور برخورد مى کنند؟
سرد برخورد مى کنند. مرا دست کم مى گیرند.
در این مواقع چه مى کنى؟
در جمع و میهمانى ها نرفته ام. خودم را کنار مى کشم. ۱۴ سال است به مجالس عروسى پا نگذاشته ام. فقط عروسى دخترم رفته ام.
بچه هایت ازدواج کرده اند؟
فقط دخترم.
دخترت براى ازدواج مشکلى نداشت؟
نه، براى اینکه کسى از خانواده شوهرش نمى داند.
دوست داشتى شغل دیگرى داشته باشى؟
نه! من اینجا را دوست دارم.
مگر اینجا چه چیزى به تو مى دهد؟ اینجا چه چیزى دارد که برایت جذاب است؟
218547.jpg
اینجا از نظر ایمان و نزدیک شدن به خدا خیلى خوب است. اینجا حمام آخرت است. یک روزى هم بالاخره نوبت من مى شود.
تا حالا همکارانت را شسته اى؟
یکى از آنها چند وقت پیش فوت کرد و من خودم او را شستم.
حتماً در شستن او بیشتر دقت کردى و بهتر او را شستى؟
نه، برایم فرقى نمى کرد. او را هم مثل دیگران شستم.
مرده ها با هم فرقى هم دارند؟ از چهره شان مى شود فهمید چطور آدم هایى هستند؟
بعضى ها صورتشان خیلى نورانى است و من فکر مى کنم حتماً آدم خوبى بوده که اینقدر نورانى است. بعضى ها هم خیلى خوشرو هستند.
اگر کسى که نمى داند تو شغلت چیست و بمیرد و اطرافیانت او را بیاورند، چکار مى کنى؟
ناراحت مى شوم.
خودت را پنهان مى کنى؟
نه! ولى از اینکه متوجه شده اند ناراحت مى شوم.
هیچ وقت شده با شوهرت دعوایت شود و او به خاطر کارت تو را سرزنش کند؟
آره، یک بار با من دعوا کرد و به بچه ها گفت مادرتان مرده شور است. از این حرف ناراحت شدم و گفتم به بچه هایت بگو مادرتان زحمتکش است.
از کلمه مرده شور بدت مى آید؟
نه بدم نمى آید، ولى براى مردم جا نیفتاده است. آنها شغل ما را پست ترین شغل مى دانند. براى مردم هنوز کار ما جا نیفتاده است، ولى براى خودم دیگر عادى شده است.
کدام مرگ خیلى سخت است؟
مرگ مادر.
کدام مرگ خیلى با گریه و ناراحتى و بى تابى همراه است؟
مرگ فرزند.
کدام مرگ عادى است؟
مرگ مادر شوهر!
جدى مى گویى؟
بله! واقعیت را باید گفت.
در این مورد خاطره اى هم دارى؟
عروسى آمده بود که ما در حال شستن مادرشوهرش بودیم. او مى خندید و در دلش انگار پسته مى شکست. به او گفتم: نخند، از اینجا برو بیرون. یک روز هم نوبت خودت مى شود.
خودت مادرشوهر دارى؟
نه! من وقتى ازدواج کردم، مادرشوهر نداشتم.
مرده ها ترسناک ترند یا زنده ها؟
زنده ها. مرده که جانى ندارد تا خطرى داشته باشد. این زنده است که هر کارى مى کند.
اگر شب ناچار باشى میان مرده ها بخوابى، نمى ترسى؟
نه! حتى اگر صد تا جنازه هم باشد وحشت نمى کنم.
زیباترین گل به نظرت چیست؟
هیچ گلى مثل فرزند زیبا نیست.
بزرگترین غصه هر کسى به نظرت چیست؟
داشتن اولاد بد.
چه غذایى را دوست دارى؟
فسنجان.
چه غذایى را خوشمزه مى پزى؟
۱۴ سال است دیگر غذا نمى پزم.
چرا؟
فکر مى کنم هیچ کس دوست ندارد از دست کسى که مرده مى شوید، غذا بخورد. وقتى دامادم به خانه ام مى آید و دخترم مى گوید مامان برایت این غذا را پخته، دعوایش مى کنم شاید دامادم دلش نکشد از دست پخت یک مرده شور بخورد.
چرا این طورى فکر مى کنى؟ مگر کسى به تو در این مورد حرفى زده است؟
نه کسى حرفى نزده، ولى طرز رفتارها این را نشان داده است.
فکر نمى کنى خیلى حساس شده اى؟
نمى دانم. دخترم هم مى گوید حساس شده ام.
از وقتى این کار را مى کنى اخلاقت عوض نشده است؟
چرا عوض شده ام. رفتارم عوض شده است. کمتر رفت و آمد مى کنم. خودم را از همه کنار مى کشم. از اینکه مى بینم زن ها دورهم مى نشینند و حرف دیگران را مى زنند، خوشم نمى آید.
به نظر تو چه فرقى بین کار تو با کسى است که در مثلاً آسایشگاه زندگى مى کند؟
فرق در مرگ و زندگى است.
مرگ یعنى چه؟
مرگ مثل خواب است. هر کس خوب باشد، برایش آسان است و اگر اعمال کسى بد باشد، سخت جان مى دهد.
چه تعریفى از زندگى دارى؟
... (سکوت)
چه آرزویى دارى؟
خوشبختى بچه هایم.
چند سال باید کار کنید تا بازنشسته شوید؟
به ۵۵ سالگى که برسیم، بازنشست مى شویم.
شغل شما جزو مشاغل سخت و زیان آور است؟
بله! کار ما سنگین است.
تو باید ۷ سال دیگر کار کنى تا بازنشسته شوى؟
عمر من اینقدر نخواهد بود.
زندگى یعنى چه؟
رفتار خوب کردن!
مى دانى تا حالا چند مرده شسته اى؟
نه نشمرده ام. این کار برایم جالب نبود.
کار تو روى اشتهایت موقع ناهار تأثیر ندارد؟
نه!
  بیشترین حرفى که با همکارانت مى زنى در چه موردى است؟
  خودمان یا مرده اى خاص!
بیشترین جمله اى که از همراهان مرده اى مى شنوى؟
  خوب بود. حیف، جوان بود و ...
218544.jpg
 شش دخترى که در دریاچه پارک شهر غرق شده بودند را شما شستید؟
  بله. خیلى ناراحت شدم. من هم بچه دارم. خواهر و برادر دارم. خیلى دلم سوخت. مگر مى شود ناراحت نشد.
  کدام مرگ در ذهن تو مانده و یادت مى آید؟
  یک بچه ۶-۵ ساله بود. به خاطر ناراحتى قلبى مرده بود. تنها بچه خانواده بود. خیلى به دل مى نشست.
یک مورد هم مربوط به پیرزنى بود. آنقدر نورانى بود که چهار بار او را شستم. این قضیه مربوط به ۸-۷ سال پیش است، ولى هنوز یادم مانده است.
چقدر تعطیلى دارید؟
-  کار ما تعطیلى ندارد. گاهى مرخصى مى گیریم و گاهى هم به ما استراحت مى دهند.
  چند نفرید؟
۱۶ نفر.
  جوان ترین تان چند ساله است؟
۳۰ ساله.
  و باسابقه ترین؟
  تازگى خانمى بازنشسته شد که ۲۶ سال سابقه کار داشت.
  تلخ ترین خاطره ات؟
  حدود ۲۰ دختر بودند. مینى بوس شان در ولنجک تصادف کرده بود. همه  شان دانش آموز و نوجوان بودند. فکر کنم ۹ سال پیش بود. مرگ شان به عنوان تلخ ترین خاطره ام شده است.
  خاطره شیرینى هم دارى؟
  اینجا شیرینى نیست. پیام مرگ شیرین نیست.
  در زندگى ات چه؟
بهترین خاطره من صحبت با شماست.
  دوست داشتى پرنده باشى و از اینجا پر مى کشیدى؟
 کسى که دلش پر از غم است هر جا که برود همان است. چه پرنده باشد و چه ...
  غم تو چیست؟
  زیاد است (اشک صورتش را خیس مى کند. بلند مى شود که برود.)
اسمت را به من نگفتى؟
  هر اسمى دوست داشتى بنویس و مرا با آن صدا کن.

حقیقت دانشگاه از دید دخترا و پسرا


اگر از پسرهای پشت کنکور بپرسید برای چه می‌خواهند به دانشگاه بروند جواب حقیقی آنها این خواهد بود: دختربازی .


اگر از دخترها بپرسید: میگویند برای انتخاب شوهر .


حالا تکلیف اون خانواده بدبخت روشنه که جوونشون را می‌فرستند دانشگاه که مثلا درس بخونه.

میدونید توی محیط دانشگاه چه خبره؟ نه؟ پس اینو بخونید:



* سری به یکی ازخانه های دانشجویی پسرها میزنیم. سه پسر در گوشه ای مشغول پاستور بازی هستند و حسابی جر میزنند. آنقدر حواسشان پرت است که یادشان رفته غذا بالای اجاق داردمی‌سوزد.


* حال سری به خوابگاه دخترها میزنیم. سه دختر ساعت 12 شب ملحفه‌ها را به هم گره زده‌اند و ازپنجره‌ی اطاق مشغول کشیدن پسری به اطاق خودشان که طبقه دوم است هستند. ناگهان صدای آژیر پلیس که از آن نزدیکی می‌گذرد می‌آید و دخترها از ترس ملحفه ها را ول می‌کنند. پلیس به طرف او می‌آید و چند روز بعد به پسرک می‌گوید ما اصلا شما را ندیده بودیم.


* سری به یکی از کافی شاپهای اطراف دانشگاه میزنیم. یک پسر و دختر کنار هم مشغول حرف زدن هستند. بعد از مدتی پسره با دادن قول ازدواج کردن دختره رو خر میکنه و شروع میکنن به حرفهای عاشقونه بعد از مدتی هم از هم جدا می‌شوند نه کک این میگزه نه اون.


* سر یکی از کلاسهای درس هستیم 4 پسر پشت سر دختری نشسته‌اند و با تلاش زیاد طوریکه نه دختره و استاد و نه بقیه دانشجویان بفهمند دارند با گچ پشت مانتوی دختره می نویسند (من خرهستم).


* ماه رمضونه دانشجویان. صاحبخانه پسرها دلش به حال آنها می‌سوزه و برای آنها سوپ میاره.

پسرها بلافاصله سوپ را در ظرفی از ظروف خودشان خالی می‌کنند و برای دخترهای دانشجوی همسایه می‌برند که بله، اینو ما پختیم. دخترها فکر می‌کنند که اینها دیگه آدم شده‌اند و با تعارف سوپ را می‌گیرند. غافل از اینکه پسرها...

پدر دختر، خانواده خواستگار را قتل عام کرد

اعتماد:مردی که به خاطر ازدواج مخفیانه دخترش دست به قتل عام خانوادگی زده و 8 نفر را کشته بود در جلسه محاکمه جزئیات این جنایت را شرح داد و گفت؛ هیچ همدستی نداشته است.به گزارش خبرنگار ما این قتل عام زمستان سال 84 در شهر کازرون به وقوع پیوست و پس از آنکه ماموران نیروی انتظامی از طریق همسایه ها در جریان تیراندازی در یک منزل مسکونی قرار گرفتند به سرعت خود را به محل حادثه رساندند. آنان در همان نگاه اول اجساد غرق در خون 8 نفر را مشاهده کردند که جای گلوله های متعدد روی پیکرشان مشهود بود. یکی از مقتولان دختری به نام نسرین و فرزند صاحبخانه بود و 7 مقتول دیگر نیز با توجه به نوع لباس هایشان به عنوان مهمان پا به قربانگاه گذاشته اما پیش از ورود به داخل خانه در حیاط به رگبار بسته شده بودند. کارآگاهان در همان تحقیقات اولیه به پدر نسرین مظنون شدند و او را بازداشت کردند. این مرد اعتراف کرد دختر خودش و خانواده خواستگار او را گلوله باران کرده است. وی سپس به بازسازی صحنه جنایت پرداخت اما هنگامی که شواهد موجود و ادعاهای متهم کنار هم چیده شد کارآگاهان به ابهام های زیادی برخوردند و یقین پیدا کردند اکبر- متهم پرونده- در این جنایت تنها نبوده و یک همدست داشته است. به این ترتیب پس از گذشت یک سال از قتل عام خانوادگی مردی به نام منوچهر که از آشنایان اکبر بود به عنوان متهم ردیف دوم پرونده بازداشت شد اما اتهام دست داشتن در کشتار دسته جمعی را انکار کرد.در نهایت بازپرس پرونده هر دو متهم را در این جنایت مقصر شناخت و برای آنها قرار مجرمیت صادر کرد و پرونده بعد از طی مراحل قانونی به شعبه دوم دادگاه کیفری استان فارس فرستاده شد. در جلسه محاکمه اکبر و منوچهر که هفته گذشته برگزار شد نماینده دادستان برای عاملان قتل عام در کازرون درخواست مجازات کرد و در توضیحات خود گفت؛ «پدر نسرین متهم به قتل عمدی 5 نفر است و تحقیقات نشان می دهد منوچهر نیز سه تن از مقتولان را کشته و جرم آن دو در دادسرا محرز شده است.»

در ادامه جلسه دادگاه اکبر جرمش را پذیرفت و گفت؛ «این جنایت را به تنهایی انجام داده و هیچ همدستی نداشته است». وی اظهار داشت؛ مدتی قبل از این حادثه پسری افغان به خواستگاری دخترم آمد ولی من با ازدواج آنها مخالفت کردم چرا که آن پسر به هیچ وجه موقعیت و شرایط مناسبی نداشت. در این بین نسرین که به شدت به خواستگارش علاقه مند شده بود چندی بعد به همراه وی فرار کرد و دیگر خبری از دخترم نداشتم تا اینکه بعد از چند ماه تماس گرفت و گفت با پسر موردعلاقه اش عقد کرده است. با شنیدن این جمله بسیار خشمگین شدم اما خودم را کنترل کردم و از نسرین خواستم به همراه شوهرش و خانواده اش به خانه ما بیایند تا رسم های معمول برگزار شود.

متهم به قتل در ادامه اعترافاتش گفت؛«ازدواج پنهانی دخترم با پسر افغان باعث آبروریزی شده بود حتی یکی از اقوام نزدیک وقتی این خبر را شنید سکته کرد. دیگر نمی توانستم سرم را بالا بگیرم و حیثیتم بر باد رفته بود به همین دلیل نقشه قتل نسرین و خانواده پسر افغان را طراحی کردم و یک سلاح خریدم. روزی که قرار بود آنها به خانه ما بیایند در گوشه یی از حیاط پنهان شدم و به محض اینکه دخترم و خانواده شوهرش وارد حیاط شدند به طرف آنان شلیک کردم و همه شان را کشتم.»

بعد از اعترافات اکبر، متهم ردیف دوم به دفاع از خود پرداخت و گفت؛ من اصلاً در جریان نقشه اکبر قرار نداشتم و هیچ کسی را نکشته ام.

قضات دادگاه پس از آنکه اظهارات دو متهم را شنیدند به خاطر اینکه فقط یکی از اولیای دم مقتولان در جلسه محاکمه حاضر بود ادامه رسیدگی به پرونده و صدور حکم را به آینده موکول کردند.

مردی که با 1000خودرو سکس داشته

  http://www.avijehcenter.ir/

این فرد (ادوارد اسمیت)هم اکنون با دوست دختر خود(بیتل سفید رنگ به نام ونیلا)زنگی می کند. این شخص عنوان کرده اولین بار در سن 15 سالگی عاشق یک اتومبیل شده وبه انسان ها علافه خاصی ندارد. در مورد نحوه س-ک~س این شخص و اینکه آیا او از لوله اگزوز استفاده می کند یا در صندلی عقب سوراخی تعبیه کرده اطلاعات واضحی در دست نیست اما به نظر می رسد مسایلی بین او واتومبیل اتفاق می افتد! . وی عنوان می کند که مریض نیست و نمی خواهد آزاری به کسی برساند